نورنیوز – گروه فرهنگی: خبر توزیع رایگان حدود یکمیلیون و هفتصد هزار نسخه شاهنامه فردوسی از سوی دولت تاجیکستان میان خانوادههای این کشور، در نگاه نخست شاید تنها یک اقدام فرهنگی به نظر آید؛ اما در تحلیل عمیقتر، میتوان آن را گامی هوشمندانه در جهت تقویت سرمایه اجتماعی، بازآفرینی هویت تاریخی و تحکیم انسجام ملی دانست. این حرکت، نمادی است از چگونگی پیوند میان میراث ادبی و سیاستهای فرهنگی و نشان میدهد که متون کلاسیک، برخلاف تصور برخی، نهتنها در گذشته منجمد نشدهاند، بلکه همچنان میتوانند نقشی اساسی در شکلدهی به خودآگاهی جمعی جوامع ایفا کنند.
شاهنامه و هویت ملی در تاجیکستان
تاجیکستان، کشوری است با سابقهی تاریخی مشترک با ایران فرهنگی، اما تجربهی معاصر آن با چالشهایی چون جنگ داخلی، بحرانهای اقتصادی و فشار قدرتهای خارجی گره خورده است. در چنین شرایطی، دولت این کشور برای تقویت بنیانهای هویتی خود نیازمند مرجعیتهای فرهنگی است که از یکسو ریشه در تاریخ داشته باشند و از سوی دیگر توانایی پیوند دادن نسلهای جدید با گذشتهی پرشکوه سرزمین را داشته باشند. شاهنامه فردوسی دقیقاً چنین ظرفیتی را داراست.
شاهنامه، فراتر از یک متن ادبی، روایتگر تاریخ اسطورهای و نیمهتاریخی ایرانیان است؛ متنی که هم ارزشهای اخلاقی را میآموزد، هم روحیه مقاومت و ایستادگی در برابر بیگانه را برمیانگیزد، و هم تصوری از «ما»ی جمعی و «دیگری» ارائه میکند. در تاجیکستانِ امروز که زبان فارسی (با نام رسمی «فارسی تاجیکی») و فرهنگ ایرانی نقش محوری در هویت ملی دارد، رجوع به شاهنامه نه فقط اقدامی فرهنگی، بلکه انتخابی راهبردی در عرصه سیاست هویتی محسوب میشود.
سرمایه اجتماعی و کارکرد شاهنامه
سرمایه اجتماعی در علوم اجتماعی به معنای شبکهها، هنجارها و اعتماد متقابلی است که همکاری و انسجام اجتماعی را ممکن میسازد. یکی از منابع اصلی تولید سرمایه اجتماعی، خاطره تاریخی و روایت مشترک از گذشته است. وقتی یک ملت به متنی همچون شاهنامه رجوع میکند، در حقیقت سرمایهای از «خاطره جمعی» را بازتولید میکند. این خاطره مشترک، امکان شکلگیری اعتماد متقابل و همبستگی را فراهم میآورد.
اقدام دولت تاجیکستان به توزیع رایگان شاهنامه، از این منظر، نوعی سرمایهگذاری بلندمدت بر روی انسجام ملی است. خانوادهها با این کتاب، فرزندان خود را با قهرمانان و ارزشهای مشترک آشنا میکنند و از رهگذر آن، نسل جدید خود را در یک «داستان مشترک» اجتماعی جای میدهند. این امر نهتنها از شکافهای قومی و زبانی میکاهد، بلکه زمینه را برای افزایش اعتماد به نهادهای ملی فراهم میکند.
ایران، بهعنوان خاستگاه فردوسی و زادگاه شاهنامه، بیش از هر کشور دیگری به این میراث تعلق دارد. اما پرسش اساسی این است که ما در ایران چه اندازه از این سرمایه عظیم برای تقویت هویت فرهنگی و سرمایه اجتماعی خود بهره بردهایم؟ در حالیکه تاجیکستان، با محدودیتهای اقتصادی فراوان، چنین اقدامی را انجام داده، ایران با امکانات گستردهتر میتواند و باید برنامهای منسجم برای ترویج شاهنامه و دیگر متون بنیادین فرهنگی داشته باشد.
ضرورت چنین برنامهای از چند زاویه قابل توضیح است:
تقویت هویت فرهنگی در عصر جهانیشدن : نسل جدید ایرانیان در معرض امواج رسانهای و فرهنگی جهانی قرار دارد. برای مواجهه با این موج، صرفاً سیاستهای محدودکننده کافی نیست؛ بلکه باید هویت فرهنگی را از درون تقویت کرد. شاهنامه میتواند یکی از پایههای این هویت باشد، چرا که ارزشهایی چون عدالت، خردورزی، ایستادگی و میهندوستی را در قالب داستانهای جذاب منتقل میکند.
کاهش گسست نسلی: امروزه یکی از نگرانیها در جامعه ایران، شکاف میان نسلهاست. آشنایی کودکان و نوجوانان با متون بنیادین، زمینهای برای گفتوگوی بیننسلی فراهم میآورد. وقتی پدر و پسر یا مادر و دختر درباره رستم، سهراب یا سیاوش سخن میگویند، پیوندی فراتر از تجربههای روزمره شکل میگیرد؛ پیوندی که به انسجام خانواده و جامعه کمک میکند.
کارکرد اخلاقی و مدنی: شاهنامه سرشار از آموزههای اخلاقی و مدنی است. روایتهایی چون عدالتخواهی فریدون، پرهیز از استبداد ضحاک، و وفاداری رستم به میهن، میتوانند الگویی برای تربیت شهروندان مسئول و متعهد باشند. این آموزهها، اگر در نظام آموزشی و رسانهای بهکار گرفته شوند، نقشی جدی در ارتقای اخلاق عمومی خواهند داشت.
سرمایهگذاری فرهنگی با بازده بلندمدت: برخلاف پروژههای اقتصادی زودبازده، سرمایهگذاری در عرصه فرهنگ به زمان نیاز دارد؛ اما بازده آن پایدارتر و عمیقتر است. اگر ایران نیز برنامهای برای توزیع گسترده و رایگان نسخههای سادهسازیشده شاهنامه در مدارس، کتابخانهها و خانوادهها تدارک ببیند، در درازمدت میتواند از ثمرات اجتماعی و هویتی آن بهرهمند شود.
تجربه تاجیکستان نشان میدهد که رجوع به متون بنیادین نه یک تجمل فرهنگی، بلکه ضرورتی اجتماعی و سیاسی است. شاهنامه، همانند یک «منبع مشترک هویت»، میتواند در کنار مواریث فرهنگی اسلامی، نقشی اساسی در تولید سرمایه اجتماعی و تحکیم انسجام ملی داشته باشد. برای ایران، کشوری که خود خاستگاه این اثر سترگ است، بیتوجهی به چنین ظرفیتی نوعی کاستی و غفلت تاریخی به شمار میرود.
ضرورت امروز ما نه تنها پاسداشت فردوسی و شاهنامه در سطح نمادین، بلکه بهرهگیری فعال از این میراث در سیاستگذاری فرهنگی و اجتماعی است؛ اقدامی که میتواند شکافهای هویتی را کاهش دهد، سرمایه اجتماعی را تقویت کند، و در نهایت جامعه را برای مواجهه با چالشهای پیچیده جهانی و داخلی توانمند سازد.