نورنیوز-گروه بین الملل: در ادامه این مطلب آمده است: اسرائیل با کارزار هوایی همهچیز را به میدان آورد، پایتختهای خلیج فارس محتاطانه به بیطرفی پناه بردند و واشنگتن نشان داد که هنوز صاحب اصلی میز بازی است. در مقابل، پکن صرفاً به صدور بیانیههای خبری اکتفا کرد؛ کتاب بازی خاورمیانهایاش به تعارفات لفظی بدون هزینه تقلیل یافته است.
اکنون که گرد و خاک فرونشسته، مهمترین درس برای پکن نه در خلیج فارس، بلکه در جای دیگری نهفته است. این درگیری کوتاه، آنچه را که استراتژیستهای چینی سالهاست موعظه میکنند، تأیید کرد: در رقابت میان قدرتهای بزرگ، این «قدرت سخت» است که نتیجه را تعیین میکند.
با این حال، مداخله ناگهانی ایالات متحده در درگیری ایران و اسرائیل، میتواند محاسبات چین در قبال تایوان را پیچیده کند. در بحران تنگه تایوان، رئیسجمهوری غیرقابلپیشبینی همچون دونالد ترامپ ممکن است زودتر از انتظار وارد عمل شود و ضربهای شدیدتر وارد کند—چیزی که برنامهریزان چینی تاکنون فرض نمیکردند. حتی یک رئیسجمهور میانهرو هم ممکن است مسیرش را تغییر دهد و در پاسخ به حمله چین، به حمایت از تایوان وارد میدان شود؛ بهویژه اگر جزیره در برابر حمله نخست چین مقاومت کند و افکار عمومی آمریکا پشت تایپه بایستد. خلاصه اینکه، مگر آنکه چین بتواند در یک حرکت برقآسا جزیره را تصرف کند، ایالات متحده هنوز ممکن است تاس را به نفع تایوان بیندازد.
این باید شی جینپینگ، رئیسجمهور چین، را به تأمل وادارد—اما احتمالاً چنین نخواهد شد. از شکست یورش برقآسای روسیه در اوکراین گرفته تا آسیب به پدافند هوایی ایران، اعتمادبهنفس بیش از حد، قدرتهای تجدیدنظر طلب (revisionist) را مدام به سمت قمارهای خطرناک میکشاند؛ و اگر پکن بیش از حد به تبلیغات نظامی خود باور پیدا کند، ممکن است به سرنوشتی مشابه دچار شود.
برای رهبران خلیج فارس، جنگ ۱۲ روزه تأیید کرد که ایالات متحده هنوز تنها قدرت خارجیای است که میتواند واقعیت میدانی را دگرگون کند. نزدیکی آنها به پکن، تا حدی ریشه در این تصور داشت که واشنگتن دیگر علاقهای به منطقه ندارد و میخواهد روابطش را به حداقل برساند. چین هم با بهرهگیری از این احساس، در سال ۲۰۲۳ میانجی صلحی میان عربستان و ایران شد که به بازگشایی سفارتها در هر دو پایتخت و کاهش حملات نیابتی به زیرساختهای نفتی خلیج فارس انجامید. پکن این موفقیت را به عنوان گواهی بر توانایی خود در ایفای نقش میانجی بیطرف معرفی کرد—و آن را به عنوان اولین افتخار «ابتکار امنیت جهانی» خود عرضه کرد؛ چارچوبی امنیتی با محوریت حاکمیت، که از موعظههای غرب درباره حقوق بشر و اصلاحات پرهیز میکند. این توافق، پس از دیپلماسی تجاری و سپس سیاسی پکن، نماد نخستین تلاش جدی این کشور برای ایفای نقش در امنیت منطقهای بود.
اما تحولات اخیر نشان دادهاند که این وعده چقدر سطحی و شکننده است. درست است که بیانیههای لفظی چین علیه اسرائیل پس از حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، در خیابانهای عربی بازتاب یافت، اما قمارهای بزرگتر پکن، بهندرت از ژستهای نمایشی فراتر رفتهاند. میزبانی از جناحهای رقیب فلسطینی، اتحاد داخلی برای فلسطینیها ایجاد نکرد؛ و رژه ابتکارات صلحجویانه پکن، هیچ توافقی به بار نیاورده است. در همین حال، وقتی حوثیهای متحد ایران در اواخر ۲۰۲۳ شروع به اخلال در کشتیرانی دریای سرخ کردند، پایتختهای منطقه منتظر ماندند تا چین بر تهران فشار بیاورد؛ اما پکن در عوض فقط برای کشتیهای خود راه عبور امن فراهم کرد و دیگران را رها کرد تا مسیر خود را دور آفریقا عوض کنند. بدتر از همه اینکه، واحد دریایی منطقهای چین در مواردی تماسهای اضطراری کشتیهای غیرچینی که هدف آتش حوثیها بودند را نادیده گرفت—و این پیام را رساند که پکن برای منافع خود دریانوردی میکند، نه برای امنیت عمومی.
ماجرای حوثیها، شرطبندی بلندمدتتر پکن بر تهران را هم افشا کرد. سالهاست که چین حدود ۹۰ درصد نفت خام ایران را خریداری میکند—از طریق انتقال کشتیبهکشتی و ارسال به پالایشگاههای کوچک موسوم به «قوریچینی» برای دور زدن تحریمها—و اغلب با تخفیفهای شدید. در مقابل، چین در محافل بینالمللی برای ایران پوشش دیپلماتیک فراهم کرده و همانطور که تحریمهای اخیر آمریکا نشان میدهد، پیشران موشک و قطعات پهپاد به ایران رسانده است. این معامله، گرچه به نفع هر دو طرف بود، ولی نابرابر باقی ماند: پکن با نفت ارزان و یک مزاحم ضدآمریکایی سود برد، و تهران در حدی حمایت گرفت که فقط بتواند چراغها را روشن نگه دارد.
اما حمله اسرائیل این معامله بزرگ را نابود کرد، دیپلماسی چکی چین را به سکوت نظارهگرانه تبدیل کرد و شکنندگی شراکتی را آشکار ساخت که بر پایه تخفیف و انکار بنا شده بود.
اینجاست که مشکل اصلی شبکه خاورمیانهای چین و اتحاد سهجانبه چین-روسیه-ایران نمایان میشود: این شراکتها، بیشتر «شراکتهای مصلحتی» هستند که فقط خشم مشترکی دارند، ولی از نظر ظرفیت و شهامت اغلب در تضادند.
هنگامی که موشکهای اسرائیل به تأسیسات ایرانی اصابت میکرد، بیانیههای چین، اسرائیل را نکوهش کرده و از واشنگتن خواستند متحد خود را مهار کند، اما پکن همچنان از ارسال پهپاد، اعتبار مالی، یا قطعات موشکی برای شریک «راهبردی جامع» خود امتناع کرد. نتیجه نهایی این شد که این برداشت تقویت شد: چین بیشتر وعظ میکند تا مشارکت معنادار. این جنگ همچنین نشان داد که بلوک تجدیدنظر طلب تحت رهبری پکن، هنوز در زمینه هماهنگی عملیاتی، لجستیک و—مهمتر از همه—اعتماد سیاسی، دچار کمبود جدی است. برای خلیج فارس، و از همه مهمتر تایپه، این درس روشن است: وقتی موشکها به پرواز درمیآیند، وعدههای بلندپروازانه بین چین و شرکایش دود میشود، اما ایالات متحده هنوز این پتانسیل را دارد که به صحنه بازگردد.
مهمتر از همه، نمایش ضعیف محور چین در این جنگ، فقط مایه شرمساری سیاسی برای پکن نبود؛ بلکه هشداری جدی است: هر حرکت خصمانهای علیه تایوان—بهویژه با ترامپ در کاخ سفید—میتواند واکنش غیرقابلپیشبینی آمریکا را به همراه داشته باشد. هرچند ترامپ خود را صلحطلب مینامد، اما ماجرای ایران نشان داد که او از توسل به زور پرهیز ندارد، آنگاه که حیثیت آمریکا یا سرنوشت یک شریک در میان باشد. وقتی قانع شد، ظرف چند روز بهترین نیروهای آمریکا را به میدان آورد. این درس برای پکن باید تکاندهنده باشد: حتی اگر واشنگتن در آغاز بحران مردد باشد، یک فراخوان بهموقع از سوی کنگره، وزارت دفاع یا افکار عمومی، ممکن است رئیسجمهور مردد را وارد میدان کند.
در عین حال، پکن میتواند از درسی دیگر نیز دلگرم شود: آتش و آمادگی هنوز هم سرنوشت جنگها را تعیین میکنند. جنگندههای F-35 که از رادار ایران عبور کردند، خلبانان آموزشدیده توسط آمریکا که سابقه نبرد داشتند، و نیروی ذخیرهای که طی چند دقیقه جتها را سوختگیری میکردند، سرنوشت نبرد را رقم زدند. برای پکن، این نتیجه دو الزام مهم را یادآور میشود. اول، تجربه اهمیت دارد. از سال ۲۰۲۲، ارتش آزادیبخش خلق چین اطراف تایوان را با مانورهای زنده مسدود کرده و روی ماکت ساختمان ریاستجمهوری تایوان شلیک انجام داده—و با هر تمرین، تاکتیکهایش را صیقل داده است. دوم، تجهیزات کشندهاند. جنگندههای J-20، گلایدرهای مافوقصوت DF-17 و پهپادهای پیشرفته چینی ممکن است به پای قابلیتهای اثباتشده آمریکایی-اسرائیلی نرسند، اما بهمراتب از ناوگان سالخورده F-16 و میراژ تایوان برترند. در محاسبات پکن، هر مانور حلقه محاصره را تنگتر میکند و هر سامانه جدید شکاف کیفی را عمیقتر—و این شواهدی است که در یک نبرد مستقیم فلز و قدرت، توازن در حال چرخش به نفع چین است.
پس نتیجه نهایی برای پکن این است: اکنون باید میان دو مسیر یکی را انتخاب کند—یا از ماجرای ایران عبرت بگیرد و به محدودیت حمایتهای ائتلافی در شرایط بحرانی پی ببرد؛ یا اینکه تمام امید خود را بر سرعت متمرکز کند، و قمار کند که انبوه نیرو و عنصر غافلگیری میتواند بر پایداری تایوان و احتمال دخالت آمریکا غلبه کند.
نکته نگرانکننده این است که اگرچه آخرین بحران خلیج فارس باید برای چین هشداردهنده باشد، اما غرور معمولاً مانع شنیدن سیگنالهای ناخواسته میشود—و نبردهای خط مقدم اخیر نشان دادهاند که قدرتهای تجدیدنظرطلب اغلب خود را به سوی جنگهایی میکشانند که توان پایان دادنش را ندارند. شاید پکن اصرار داشته باشد که پاکسازیهای نظامی، کمپینهای ضدفساد و مشکلات لجستیکیاش، مشکلاتی موقتی هستند، نه فساد ساختاری که در روسیه آشکار شد. اما الگو واضح است: اعتمادبهنفس بیش از حد اغلب به محاسبه اشتباه منجر میشود. خطر قریبالوقوع این است که تایوان تبدیل شود به میز بعدی قمار، جایی که یک بازیگر، با اطمینان کامل از برد خود، همهچیز را وسط میگذارد—و بعد، خیلی دیر درمییابد که اشتباه حساب کرده است.